پارت ۸
سلام سلام🤗
عذر میخوام دوستان ویسگون و هر کار کردم پارت ۸ رو پست نکرد مجبور شدم عکس رو تغییر بدم بازم عذر خواهم
𝚙𝚊𝚛𝚝8
ا/ت.. منوو هققق میبخشی هقق
کوک.. باید راجبش فکر کنم البته اگه یه دختر لوس بچه ننه که اینجاست دست از گریه کردن بر داره(با خنده و شوخی)
ات اشک هاشو با استین یونیفرم دانشگاهش پاک میکنه و یه تنه به کوک میزنه و
ا/ت.. بدجنس(خنده)
کوک.. هی هی نمیخوای با بابایی بری سالن غذا خوری؟
ا/ت.. بریم(ذوقق)
که ات میره و دست همو میگرن و به سمت سالن راه می افتن
توی راه سالن همه به ات و کوک نگاه میکردن و باهم پچ پچ میکردن بعضی ها ناراحت بودن و بعضی خیلی ذوق زده
ویو جیمین.
هوم هوم هوو هوو هووم (مثلا اهنگ میخونه برا خودش)
داشتم میرفتم سمت کتابخونه که دیدم ات و کوک دست همو گرفتن عح این دوتا جوجه کی اشتی کردن😑
چرا منو خبر نکردن وایییی نکنه کوک بلایی سر ات اورده باشه باید برم
جیمین بیچاره ی از همه جا بی خبر به سمت اون دوتا پرواز کرد و
جیمین.. ابجی جونم کجا بودی تووووو حالت خوبه کوک کاریت نکرده میتونی راه بری چرا میلنگی وایی کوک چیکار کردی با ات مگه قرار نبود تا بیست سالگیش صبر کنی خاک تو سرت نگاه کن چیکار کرده با این بچه زیر شکمت درد نمیکنه میخوای قرص ضد بارداری بهت بدم کوک خاک بر سرت دانشگاه جای اینجور چیزاست وای خاک عالم کجا کارتونو انجام دادین(نگران) ....
ا/ت.. هی هی نفس بگیر
کوک.. اولا سلام دوما ات انقدر برات مهمه خبر منو نمیگیری سوما تو چرا قرص ضد بارداری داری(خنده)
جیمیمن.. چرا انقدر خونسردین شماها ابرتون توی دانشگاه رفت میخندین بعدشم قرص لازم میشه(عصبانیت و داد)
ا/ت.. داداشی اروم باش
کوک.. ات بیهوش شد
جیمین.. واقعا کوک برات متاسفم انقدر بهش سخت گرفتی که یه بچه رو بیهوش کردی خااااککک الان حالت خوبه ابجی زیر شکمت درد نمیکنه میخوای بریم خونه
ا/ت.. از گرسنگی بیهوش شدم جیمینی اروم باش
جیمین.. یعنی چی من گیج شدم
کوک.. یعنی اینکه ات صبحونه نخورده بود و نت و ته توی راهرو بودیم میخواستیم بریم سالن ات بیهوش شد میخوای برو از ته بپرس (خونسرد)
جیمین.. هوووف خیالم راحت شد
کوک.. خنده
ات.. خنده
پرش زمانی به بعد دانشگاه
ات و کوک چون کلاسی نداشتن باهم به سمت خونه حرکت میکنن و اینکه ات با کوک زندگی میکنه
توی ماشین☆
ا/ت.. کوکی
کوک.. جانم
ا/ت.. کی منو از مامان و بابام خاستگاری میکنی الان تغریبا دو ساله مخفیانه از پدر و مادرامون باهم هستیم و اینکه اصلا از کجا معلوم باهم ازدواج میکنیم
کوک.. میخوای همین امشب مال خودم کنمت تا بفهمی تو مال منی و باهم ازدواج میکنیم (عصبی)
ا/ت.. نححح ولی اگه مامان و بابای من و از همه مهم تر داداشم با ازدواجمون مخالفت کردن چیی؟ (بغض)
کوک.. تو مال منی هر جور شده بدستت میارم فهمیدی(خونسرد)
ا/ت.. من کار ندارم توی این ماه باید بریم چین
کوک.. هووووف باشه
ا/ت.. مرسی عشقمممم
پرش زمانی به شب قبل پرواز
ویو ات
خب چمدون های خودم و کوک رو هم بستم دیگه چی میمونه؟
اها واسه فردا یه دست لباس کنار بزارم
میره سمت کمدش و یه لباس شیک انتخاب میکنه و میزاره کنار
و به سمت کمد کوک میره
اهاا این لباسش عالیه خیلی توش هات و جذاب میششههههه
و لباس کوک رو هم کنار میزاره
((عکس لباس هارو میزارم))
خبب ساعت چنده
ساعت ۱۲ شب
وایی چققققدر زود گذشت کوک چرا نیومد (نگران)
بزار یه زنگ بهش بزنم
بوقق بووووق بوووق
عذر میخوام دوستان ویسگون و هر کار کردم پارت ۸ رو پست نکرد مجبور شدم عکس رو تغییر بدم بازم عذر خواهم
𝚙𝚊𝚛𝚝8
ا/ت.. منوو هققق میبخشی هقق
کوک.. باید راجبش فکر کنم البته اگه یه دختر لوس بچه ننه که اینجاست دست از گریه کردن بر داره(با خنده و شوخی)
ات اشک هاشو با استین یونیفرم دانشگاهش پاک میکنه و یه تنه به کوک میزنه و
ا/ت.. بدجنس(خنده)
کوک.. هی هی نمیخوای با بابایی بری سالن غذا خوری؟
ا/ت.. بریم(ذوقق)
که ات میره و دست همو میگرن و به سمت سالن راه می افتن
توی راه سالن همه به ات و کوک نگاه میکردن و باهم پچ پچ میکردن بعضی ها ناراحت بودن و بعضی خیلی ذوق زده
ویو جیمین.
هوم هوم هوو هوو هووم (مثلا اهنگ میخونه برا خودش)
داشتم میرفتم سمت کتابخونه که دیدم ات و کوک دست همو گرفتن عح این دوتا جوجه کی اشتی کردن😑
چرا منو خبر نکردن وایییی نکنه کوک بلایی سر ات اورده باشه باید برم
جیمین بیچاره ی از همه جا بی خبر به سمت اون دوتا پرواز کرد و
جیمین.. ابجی جونم کجا بودی تووووو حالت خوبه کوک کاریت نکرده میتونی راه بری چرا میلنگی وایی کوک چیکار کردی با ات مگه قرار نبود تا بیست سالگیش صبر کنی خاک تو سرت نگاه کن چیکار کرده با این بچه زیر شکمت درد نمیکنه میخوای قرص ضد بارداری بهت بدم کوک خاک بر سرت دانشگاه جای اینجور چیزاست وای خاک عالم کجا کارتونو انجام دادین(نگران) ....
ا/ت.. هی هی نفس بگیر
کوک.. اولا سلام دوما ات انقدر برات مهمه خبر منو نمیگیری سوما تو چرا قرص ضد بارداری داری(خنده)
جیمیمن.. چرا انقدر خونسردین شماها ابرتون توی دانشگاه رفت میخندین بعدشم قرص لازم میشه(عصبانیت و داد)
ا/ت.. داداشی اروم باش
کوک.. ات بیهوش شد
جیمین.. واقعا کوک برات متاسفم انقدر بهش سخت گرفتی که یه بچه رو بیهوش کردی خااااککک الان حالت خوبه ابجی زیر شکمت درد نمیکنه میخوای بریم خونه
ا/ت.. از گرسنگی بیهوش شدم جیمینی اروم باش
جیمین.. یعنی چی من گیج شدم
کوک.. یعنی اینکه ات صبحونه نخورده بود و نت و ته توی راهرو بودیم میخواستیم بریم سالن ات بیهوش شد میخوای برو از ته بپرس (خونسرد)
جیمین.. هوووف خیالم راحت شد
کوک.. خنده
ات.. خنده
پرش زمانی به بعد دانشگاه
ات و کوک چون کلاسی نداشتن باهم به سمت خونه حرکت میکنن و اینکه ات با کوک زندگی میکنه
توی ماشین☆
ا/ت.. کوکی
کوک.. جانم
ا/ت.. کی منو از مامان و بابام خاستگاری میکنی الان تغریبا دو ساله مخفیانه از پدر و مادرامون باهم هستیم و اینکه اصلا از کجا معلوم باهم ازدواج میکنیم
کوک.. میخوای همین امشب مال خودم کنمت تا بفهمی تو مال منی و باهم ازدواج میکنیم (عصبی)
ا/ت.. نححح ولی اگه مامان و بابای من و از همه مهم تر داداشم با ازدواجمون مخالفت کردن چیی؟ (بغض)
کوک.. تو مال منی هر جور شده بدستت میارم فهمیدی(خونسرد)
ا/ت.. من کار ندارم توی این ماه باید بریم چین
کوک.. هووووف باشه
ا/ت.. مرسی عشقمممم
پرش زمانی به شب قبل پرواز
ویو ات
خب چمدون های خودم و کوک رو هم بستم دیگه چی میمونه؟
اها واسه فردا یه دست لباس کنار بزارم
میره سمت کمدش و یه لباس شیک انتخاب میکنه و میزاره کنار
و به سمت کمد کوک میره
اهاا این لباسش عالیه خیلی توش هات و جذاب میششههههه
و لباس کوک رو هم کنار میزاره
((عکس لباس هارو میزارم))
خبب ساعت چنده
ساعت ۱۲ شب
وایی چققققدر زود گذشت کوک چرا نیومد (نگران)
بزار یه زنگ بهش بزنم
بوقق بووووق بوووق
- ۳۰.۹k
- ۱۰ آبان ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط